میانگرای مایل به درونگرا هستم. گاهی دلم معاشرت می‌خواهد. گاهی اجتماعی بودنم ته می‌کشد. گاهی سکوت آزارم می‌دهد، کرمی به جانم می‌افتد که از خانه بیرون بزنم و با چند نفر گپ بزنم. گاهی می‌خواهم تنها باشم و از سکوت لذت ببرم.

___________ ✨ ___________

به کامپیوتر و دنیای تکنولوژی علاقه دارم.

کاریکاتور و کارتون را دوست دارم.

کتابی که باکیفیت و خلاقانه چاپ شده باشد را دوچندان دوست دارم. بعضی ناشرها فقط کتاب را پرینت انبوه می‌کنند بدون هیچ خلاقیت و ارزش افزوده‌ای.

از دیدن چیزهای مهندسی شده و مکانیکی لذت میبرم، نحوه کارکردن یک دستگاه، آشنایی با آناتومی و ساختار آن.


___________ 🎬 ___________

فیلم‌های درام، جنایی و معمایی، رازآلود و ماجراجویی دوست دارم. فیلم‌های اکشن و تخیلی و فانتزی نمی‌بینم.

قبلا تمایلی به دیدن فیلم‌های قدیمی نداشتم. اما امروز فیلم‌های 2010 به بعد را با وسواس انتخاب می‌کنم. فیلم‌ها پرزرق و برق شدند اما بی‌روح و آبکی هستند.

فیلم های تارنتینو را اصلا دوست ندارم. زمانی فکر می‌کردم بهترین کارگردان کریستوفر نولان و دیوید فینچر است. هنوز هم بعضی از فیلم‌های آن‌دو را دوست دارم اما دیگر در نظرم بهترین نیستند. مارتین اسکورسیزی هم بگیر نگیر دارد.

بازی راسل کرو و رابین ویلیامز را دوست دارم.

تحلیل فیلم و گپ زدن در مورد آن را دوست دارم. از فیلم دیدن بیشتر کیف می‌دهد.

___________ 🎶 ___________

موسیقی را بستگی به حالم انتخاب می‌کنم. غیر از معصومه ددبالا و خواهرش خدیجه که در هر حال و مکان و زمانی جواب می‌دهد، الباقی باید اقتضای حال را جویا کرد. وقتی ذهنم شلوغ است بی کلام گوش می‌کنم. وقتی آرام است باکلام گوش می‌کنم، خصوصا جاز قدیمی که یک حس شیک و باکلاسی دارد.

سازهای مورد علاقه‌ام سه تار، کمانچه، ویالون، پیانو و هنگ‌درام است.

کلاسیک و مدرن فرق نمی‌کند. از اینها نیستم که فقط شوپن و موزارت گوش می‌کنند و فاز فلسفی بر می‌دارند. اما موسیقی سنتی ایرانی را بیشتر دوست دارم. شعرهای پرمغز از اسطوره های ادبیات؛ با نوازندگی لطفی و علیزاده و کلهر، با خوانش شجریان و وحید تاج و پروازهمای.

برای این حرفم استناد علمی ندارم اما فکر می‌کنم بین صدای خوش و درشت‌هیکل بودن رابطه‌ای وجود دارد: معصومه ددبالا، سارا نائینی، اَدل …

متال گوش نمی‌کنم. گیتار الکتریکی و بیت باکس را دوست ندارم.

رپ به ندرت گوش می‌کنم، فقط موقع ورزش کردن یا وقتی کله‌ام عصبانی باشد. گنده‌گویی نسل جدید و ادعای لاتی بعضی از آنها به قدری مضحک است که نمی‌توانم بیشتر از پنج دقیقه آن را تحمل کنم. پاپ هم همین طور. عشق و عاشقی را طوری به ابتذال کشیده‌اند که تمایلی به شنیدن‌شان ندارم.


___________ 🎭 ___________

مایل به خودافشایی نیستم ولی علاقه دارم در مورد خودم بنویسم.

زمان برایم مهم است اما وقتم را تلف می‌کنم.

مذهبی‌ام اما مقید نیستم.

خسیس نیستم اما ول‌خرجی نمی‌کنم.

عضو گروه‌هایی هستم اما با آنها هم عقیده نیستم.

دوست دارم دیگران را به اسم کوچک صدا بزنم اما اغلب از فامیلی استفاده می‌کنم.

زیاد کار می‌کنم اما کار خاصی نکرده‌ام.

بلدم اما نمی‌توانم.

روتین را دوست دارم اما از تکراری شدن متنفرم.

منظم هستم اما گاهی وسایلم نامرتب می‌شود.


___________ ⚓ ___________

افرادی که گنده‌گویی می‌کنند و زیادی از خودشان تعریف می‌کنند را نمی‌توانم تحمل کنم.

ارتباط با آدم‌های ساده را دوست دارم، آنها که زرنگ بازی درنمی‌آورند، گول نمی‌زنند، و توطئه نمی‌کنند.

تعامل با کسانی که زیادی شرم و حیا می‌کنند را دوست ندارم. کسانی که حرف زشت نمی‌زنند. شوخی های منشوری نمی‌کنند.

از کسانی که به جای متن ویس می‌فرستند بیزارم.

از آدم‌هایی که افراد غیر محلی را چپ چپ نگاه می‌کنند متنفرم. انگار به حریمشان تجاوز کردیم یا حق شان را خوردیم. مناطق پایین شهر یا برخی از روستاها این‌گونه‌اند.

وقتی کسی اشتباهی قضاوتم می‌کند، نیت‌خوانی می‌کند و برای خودش می‌دوزد و می‌بافد، چیزی نمی‌گویم. اجازه می‌دهم تا انتهایش برود بعد جوابش را می‌دهم. اینطور بیشتر شرمنده می‌شود.

از اینکه رفتارم مثل کسانی باشد که از آنها بدم می‌آید نگرانم.

زبانم برای تعریف و تمجید کردن از دیگران قاصر است.

گاهی پیش داوری می‌کنم. با یک حرف یا یک عمل به طور شهودی فرد را قضاوت می‌کنم البته معمولا درست از آب در می‌آید.


___________ 🕶️ ___________

از پیرسینگ خوشم نمی‌آید.

از خالکوبی‌های شلوغ و تبدیل بدن به دفتر نقاشی متنفرم.

بدن عضلانی و بیش از حد حجیم شده بدنسازها را دوست ندارم.

جوراب پوشیدن را دوست ندارم. ترجیح می‌دهم پاهایم نفس بکشند. اما معمولا به خاطر آراسته بودن مجبورم از جوراب استفاده کنم.

حس در آوردن جوراب، برداشتن عینک، درآوردن ساعت مچی و انگشتر را دوست دارم.

گاهی خوابم می‌آید ولی در تلاشی مذبوحانه خودم را بیدار جلوه می‌دهم.

یکبار سوار ماشینی شدم، با قمه و شوکر تهدیدم کردم، چون پولی نداشتم رهایم کردند.

صفحه دسکتاپم را خلوت نگه می‌دارم. فایل‌هایم را با وسواس دقیقی در دایرکتوری‌های مشخص آرشیو می‌کنم.

از مطالب انگیزشی زرد متنفرم.

یوگا و مدیتیشن را قبول ندارم. اینکه پوزیشن عصا قورت داده‌ای بگیرم، انگشتم را حلقه کنم، چراغ‌ها را خاموش کنم و به هیچ کوفت و زهرماری فکر نکنم در کت من نمی‌رود. بوی عرفان کاذب می‌دهد. مدیتیشن من لم‌دادن روی مبل و رمان خواندن است. نوشتن و ژورنال‌نویسی برای من حکم تراپی را دارد.

مراقب نیستم که درست زندگی کنم. من بلاگر نیستم که مجبور باشم داستان زندگی‌ام را برای دیگران تعریف کنم. یک روز مزخرف است، کرخت و بی حال. یک روز پر انگیزه و سرخوش.

دلم می‌خواهد کار های عام‌المنفعة انجام بدهم. بود و نبودم فرقی به حال جامعه داشته باشد.


___________ 🧂 ___________

آب و چای را در ظرف‌های تیره‌ای که باعث می‌شود رنگ اصلی آن دیده نشود نمی‌خورم.

غذای بیرون خیلی کم میخورم. دوست دارم خودم آشپزی کنم.

غذای ایرانی را به فست‌فود ترجیح می‌دهم. چنان با سس و ادویه آغشته‌اش کرده‌اند که نفهمیم چه نجاستی را برایمان طبخ کرده‌اند. املت و دیزی شرف دارد به این‌ها.

دودی نیستم. معقتدم قلیان شرف دارد به سیگار. سیگار هم مثل فست‌فود است. سریع اما بی‌خاصیت و بد‌مزه. فقط بوی گهش روی دست و لباست می‌ماند. کامت را هم تلخ و خشک می‌کند. قلیان هم به شرط این که دوسیب گه نباشد. معلوم نیست چه تاپاله‌ای را با کمی برگ تنباکو لقد کرده‌اند که مجبورند طعم آدامس و دارچین و نعنا بچپانند داخلش که ملت حالی‌شان نشود چه کثافتی تدخین می‌کنند.



Yellow0

💡 این سبک خودگویی را از کتاب اتوپرتره الهام گرفتم.